پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

31 ماهگی (دوسال و هفت ماهگی)

سلام گل های قشنگم سی و یک ماهگی تون مبارک عسلا ، مامان بی نهایت عاشقتونه اثرهای هنری جدید  بر روی دیوار و روکش مبل ها وقتی لباس باربی بیچاره  میشه کلاه وقتی پدرجون دارن نماز میخونن و شما نمیذارییییین و میخواین باهاشون بازی کنید موقع سلام نماز ،بنده خدا پدرجون نه مهر دارن نه جانماز، تازه پارسا خان میرن روی پاشون جاخوش میکنند این هم زمانی که من لباس ها را از روی بندرخت جمع میکنم و شما جشن میگیرید ...
29 دی 1392

اولین برف

سلام زندگی های من اولین برف و برف بازی زندگی تون را در روز دوشنبه شانزده دی ماه نود و دو تجربه کردید . خیلی روز قشنگ و شیرینی بود . چون عکس العمل هاتون خیلی جالب بود . دوست داشتین همش روی برفا راه برید . هرچی میخواستم ازتون عکس بگیرم حواستون به برفا بود و اصلا به من توجه نمیکردید . از بین صدها عکس فقط چندتاش خوب شد . آریسا هم که از آدم برفی میترسید   آریسا از آدم برفی ترسیده و من به زور گذاشتمش اینجا این هم آدم برفی که با دستای کوچولوی خودتون درستش کردین دستکش هاتون هم هرچی دستتون میکردم دوباره درمیاوردین ، دستای کوچولوتون یخ کرده بود   ...
19 دی 1392

وروجک های شیرین تر از عسل

سلام فرشته کوچولوهای من این روزها حس میکنم هر یک روز که میگذره به اندازه ی یک ماااااه از عمرم کم میشه ازبس حرص میدین و شیطون شدین و دعوا دعوا دعواااااااا  ، در عین حال روز به روز شیرین تر و خوشمزه تر میشین ، شیرین زبونی ها و حرفای قلنبه سلنبه تون کلی انرژی به من میده .  شما که فرشته اید تفصیری ندارین ، من خیلی ضعیف و شکننده شدم . این روزها کارم شده گریه چون غیرازاین کاری نمیتونم بکنم . نمونش همین الانه که 4تا خط نوشتم 40 بار دعوا و  گیس و گیس کشی شده  پاشدم ازهم جداتون کردم حالا یه کم از کارها و شیرین زبونی هاتون بگم : 1 - هردوتون به" فسنجون"  میگید  "پدرجون" 2 - توی ماشین نشستیم ، دار...
18 دی 1392
1